اهمیت و فایده هوش هیجانی:
زندگیِ بدون شور و احساسات، به زمین بایر سنگینی میماند که سرشار از بیحاصلی است و از غنای زندگی بریده و مجزا شده است. اما از نظر ارسطو آنی که مطلوب است، احساس مناسب است؛ یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد. هرگاه احساسها به شدت فرو نشانده شوند، کسالت و فاصله ایجاد میکنند، و هرگاه از کنترل خارج شوند؛ یعنی شدید و دیر پا باشند، مرضی میشوند(نوریان ،1382).
شواهد بسیاری ثابت میکنند افرادی که مهارت هیجانی دارند در هر حیطهای از زندگی ممتازند؛ خواه در روابط عاطفی و صمیمانه، خواه در فهم قواعد ناگفتهای که در خط مشی سازمانی به پیشرفت میانجامد، و چه در آموزش، تربیت فرزند و مسائل خانواده و چه در بخش سلامت روان و شخصیت(همان منبع ).
اگر انسان از هوش هیجانی بالایی بهرهمند باشد، میتواند با چالشهای زندگی فردی و اجتماعی خود، بهتر سازگار شود و هیجانهای خود را به گونهای مؤثر مدیریت کند و در نتیجه، زمینه افزایش سلامت جسم و روان خود را فراهم آورد(علم الهدایی ،1385). از مجموع مطالب بالا میتوان نتیجه گرفت که امروزه تأثیر شگفتانگیز هوش هیجانی، بر حوزههایی، مثل سلامت جسمانی و روانی افراد، سلامت و کمال شخصیت آنها، سلامت و استحکام روابط درونفردی و برونفردی، تقویت یادگیری و تسهیل آموزش، توفیق و پیشرفت در شغل و مدیریت سازمانی، اداره بهتر خانواده و تربیت مؤثر فرزند، قابل تردید نیست.
2-1-10 حیطههای کاربرد هوش هیجانی:
تحقیقات روانشناسانی، مثل گاردنر، سالوی، مایر، بار آن، گلمن و … نشان میدهد که هوش هیجانی در حیطههای زیادی کارآیی دارد. از جمله این حیطهها میتوان به حیطههای روابط درونفردی (خودشناسی و خودشکوفایی)، روابط برون فردی (روابط اجتماعی) ازدواج، خانه و روابط خانوادگی، تربیت فرزند، آموزش و یادگیری، سلامت فکر و شخصیت (بهداشت روانی و اختلالات روانی)، روانشناسی، پزشکی و سلامت جسمانی، روانپزشکی، مشاوره و راهنمایی، کار و اشتغال، مدیریت سازمانی و صنعتی، پیشرفت اقتصادی، رهبری جامعه و … اشاره کرد. در ادامه به یادآوری و توضیح چند حیطه کلی پرداخته میشود:
2-1-10 -1هوش هیجانی و ارتباطات:
هوش هیجانی اساساً در ارتباطات، تجلی پیدا میکند. این ارتباطات از سویی، حوزه درونفردی و از سوی دیگر، حوزه میان فردی را در برمیگیرند. بنابراین، میتوان از دو دسته شایستگیهای کلی در دو حوزه شخصی و اجتماعی، سخن گفت. در حوزه شخصی، هوش هیجانی به قابلیتها، شایستگیها و توانمندیهایی میپردازد که ارتباط فرد را با خود تنظیم میکند. در این حوزهها با مؤلفههایی، چون آگاهی به خود، اعتماد به نفس، مدیریت هیجانها و ابتکار عمل سر و کار داریم. شایستگیهای این بخش در ارتباط با یکدیگر معنا پیدا میکنند و تقویت کننده یکدیگر به شمار میآیند. برای مثال، آگاهی دقیق از خود، زمینهساز بستر مناسبی برای افزایش اعتماد به نفس است و مدیریت هیجانها نقش برجستهای در افزایش اعتماد به نفس ایفا میکند. به هر میزان که هیجانها در عمل بهتر مدیریت شوند و موفقیت در این زمینه شکل عملی پیدا کند، باور فرد به خود افزایش مییابد. در حوزه اجتماعی، هوش هیجانی به قابلیتها، شایستگیها و توانمندیهایی میپردازد که ارتباط فرد را با دیگران تنظیم میکنند. مؤلفههایی، چون همدلی، آگاهی سازمانی، مدیریت تضاد و تعارض، کار گروهی، نفوذ، پرورش دیگران و ارتباط با دیگران در این حوزه قرار میگیرند(فاطمی ،1385).
2-1-10 -2هوش هیجانی و خانواده:
جان گاتمن و گروهش با زیر نظر گرفتن تنها پنج دقیقه از صحبتهای یک زوج و اینکه آنها چگونه مخالفتهای خود را ابراز میکنند، حدس میزدند که این زوج در آینده، طلاق خواهند گرفت یا نه؟ دقت یافتههای گاتمن و همکارانش 93 درصد بود. بعضی از این زوجها تا چهارده سال زیر نظر او و گروهش بودند و پیشبینی آنها درست درآمده بود. این پژوهش نشان میدهد که تعداد مخالفتهای یک زوج مهم نیست، بلکه تلاشی که هر دوی آنها برای حل مشکل به صورت دوستانه به کار میبرند و تعمیر [و تغییر] وضعیت که بر موفقیت رابطه آنها تأثیر میگذارد، مهم است. زمانی گفته میشود که رابطه، از لحاظ هوش هیجانی، در سطح بالایی قرار دارد که زن و شوهر انرژی خود را برای تعمیر اختلافها [و اصلاح و تقویت شباهتها] صرف کنند. تعمیر، یعنی نشاندادن عشق و محبت زن و شوهر به یکدیگر بدون توجه به تعارض و کشمکشی که دارند. تعمیرات، بیانگر این واقعیت هستند که از مهارتهای هوش هیجانی در درون رابطه، استفاده میشود. تعمیر، یعنی پشت سر گذاشتن خشم، خشونت و دشمنی با همسر. اولین امید به تعمیر موفق، از خود آگاهی فرد ریشه میگیرد(برادبری 1384).
پژوهش انجام شده در دانشگاه اِموری نشان داد که هوش هیجانی کودک، محصول نمایش مهارتهای هوش هیجانی والدین است و نه تجربه شخصی آنها از استرس هیجانی. کودکان، مهارتهای هوش هیجانی را از والدین خود یاد میگیرند. اگر آنها الگو و مثال والدین خود را نداشته باشند، در حقیقت، بهترین منبع یادگیری را از دست خواهند داد. والدینی که هوش هیجانی را با کودکانشان تمرین میکنند و به عمل در میآورند، پسران و دخترانی بزرگ میکنند که شادتر هستند، سازگاری اجتماعی بیشتری دارند، نمرههای بهتری میآورند و در بزرگسالی موفقیتهای حرفهای بیشتری کسب میکنند. بچههایی که مهارتهای هوش هیجانی خود را افزایش میدهند، میزان مکتبگریزی، تنبلی، و رفتار بزهکارانه خود را کاهش میدهند. کودک از هر جا که شروع کند، افزایش هوش هیجانی او باعث خواهد شد تا روابطش با همکلاسیهایش بهبود یابد. اگر از نظر هوش هیجانی الگوی فرزندان باشید، آنها مهارتهای مورد نیاز خود را برای کنار آمدن با دیگران رشد خواهند داد و موفقیت بیشتری را تجربه خواهند کرد؛ موفقیتی که در بزرگسالی نیز نیز ادامه خواهد داشت(برادبری 1384).
در جوامع دموکراتیک، تربیت فرزندانی خوشبخت، مهمترین مسئولیت والدین به شمار میرود. برای خوشبختی کودک، عاملی حیاتیتر از پدر و مادری خوشبخت وجود ندارد و برای موفقیت جامعهای دموکراتیک، عاملی حیاتیتر از وجود شهروندانی خوشبخت نمیتوان یافت. کودکان خوشبخت در آینده به شهروندانی خوب بدل میشوند، چرا که هرگز به رفتارهای ضداجتماعی که موجب تخریب جامعه میشود، روی نخواهند آورد(هین ،1384).
2-1-10 -3هوش هیجانی و سلامت:
هوش هیجانی رابطه بسیار نزدیکی با سلامت روانی و سلامت جسمانی دارد. به همین علت که هوش هیجانی در حوزههایی، مثل روانشناسی، مشاوره و راهنمایی، پزشکی و روان پزشکی، سخت مورد علاقه، تحقیق و مطالعه قرار گرفته است.
هر مشکلی، در طول حیات خود، زمانی آماده حلشدن و از بین رفتن میشود. هیجانها وسیلهای است که با آن میتوانید برای حل مشکل اقدام کنید. با درک هیجانهای خود میتوانید ماهرانه از میان مشکلات بگذرید و از مشکلات بعدی اجتناب کنید. اگر عکس این کار را انجام دهید و احساسات خود را سرکوب کنید، آنها خیلی سریع به احساس تنش، استرس و اضطراب تبدیل خواهند شد. هیجانهایی که نادیده گرفته میشوند، مغز و بدن را فلج میکنند. مهارتهای هوش هیجانی، شما را قادر میسازند تا جلوی وضعیتهای دشوار را ـ پیش از اینکه غیرقابل کنترل شوند ـ بگیرید و با این کار، مدیریت استرس برای شما آسانتر شود. کسانی که قادر نیستند از مهارتهای هوش هیجانی خود استفاده کنند، به احتمال زیاد، برای مدیریت روحیه و خلقِ خود از روشهای دیگری که کمتر اثر بخشی دارند [مثل داروها] بهره میگیرند. احتمال دارد که آنها دو برابر، بیشتر از دیگران مضطرب، افسرده یا معتاد شوند و حتی افکار خودکشی به سرشان بزند. هوش هیجانی تأثیر بسیار زیادی بر شادی و رضایت مردم دارد. کسانی که هوش هیجانی خود را به کار میگیرند با محیط اطراف خود سازگاری بیشتری دارند، اعتماد به نفس بالایی نشان میدهند و از تواناییهای خود آگاهند. رابطه مستقیم بین هوش هیجانی و زندگی خوب و سالم، نشان میدهد که توجه به هیجانها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از آنها برای راهنمایی کردن رفتار، تا چه حد اهمیت دارد. هرچه از مهارتهای هوش هیجانی خود بیشتر استفاده کنید، دستاوردهای بیشتری از زندگی خواهید داشت(برادبری ،1384).
نتایج پژوهش در سالهای اخیر، نشان داده است که همبستگی بالایی بین هوش هیجانی و آمادگی برای مبتلا شدن به انواع بیماریها وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگی، دستگاه دفاعی بدن را تضعیف و متوقف میکنند و باعث آسیبپذیری در مقابل همه بیماریها، از سرماخوردگی معمولی گرفته تا سرطان میشوند. وقتی ذهن غرق در تنش، ناراحتی یا اضطراب است، به بدن پیام میرساند که از میزان مصرف انرژی برای مقابله با بیماری بکاهد. این کار باعث میشود تا آسیبپذیری در مقابل انواع جدی یا جدید بیماری بیشتر شود. پژوهشهای جدید پزشکی نشان میدهد که رابطه آشکاری بین اضطراب و انواع جدی بیماریها، مثل سرطان، وجود دارد. مهارتهای هوش هیجانی بازگشت به سلامت را نیز سرعت میبخشند. کسانی که بیمارند، ولی در طول مداوا روی مهارتهای هوش هیجانی خود کار میکنند و آنها را رشد میدهند، از بسیاری بیماریها، از جمله کشندهترین بیماریها زودتر رها میشوند.
اثر فیزیکی هوش هیجانی روی مغز و سیستمهای مختلف بدن به قدری قوی است که تحقیقات انجام شده در دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد، با عکسبرداری از مغز، عملاً ثابت کردهاند که همراه با تغییرات هوش هیجانی، تغییرات فیزیکی در مغز شکل میگیرد. مهارتهای هوش هیجانی، توانایی مغز را برای مقابله با اضطراب هیجانی، تقویت میکنند. این کار باعث میشود که دستگاه دفاعی بدن، قوی باقی بماند و مقاومت بیشتری در مقابل بیماری داشته باشد(برادبری ،1384). حال خوب و فکر خوب (عاطفه خوب ـ تفکر خوب) شاید بتوان مهمترین اثر هیجان و عاطفه را در تأثیر آنها بر افکار و پاسخها دانست. وقتی احساس خوبی میکنیم، جهان و اطرافیان را زیبا میبینیم. وقتی افسرده و دلتنگ هستیم همه چیز تیره و تار به نظر میرسد. هنگامی که احساس خوبی داریم، دنیا را با عینک خوشبینی میبینیم و برعکس.
عملکرد عاطفی بر کارکرد عصبی ـ روانشناختی فرد نیز تأثیر میگذارد. وقتی خوش خلق هستیم، خاطرات خوب را به یاد میآوریم، و وقتی افسرده هستیم خاطرات بد به طور خودکار به ذهن وارد میشوند. هر چقدر هوش عاطفی فردی بالاتر باشد، به نقش و تأثیر عواطف بر کنشها و رفتارهایش آگاهتر است و سعی میکند بهترین عاطفه را متناسب با موقعیت، در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مسئله را انجام دهد. فردی که هوش هیجانی بالایی دارد میداند که چگونه تأثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح کند. شصت سال پیش، تحقیقات فردی به نام رازران نشان داد آدمهایی که در معرض بوی بد قرار میگیرند در مقایسه با کسانی که پس از صرف یک ناهار مجانی احساس خوب و حال خوشی دارند، اظهارنظرهای منفی بیشتری درباره موضوعات غیرمرتبط میکنند. هیجان و عاطفه نه تنها محتوای شناخت و رفتار (آن چه ما فکر میکنیم و انجام میدهیم) را تحت تأثیر قرار میدهند، بلکه فرایند شناخت (یعنی چگونه اندیشیدن) را نیز زیر نفوذ خود قرار خواهند داد(فاطمی ،1385).
2-1-10-3-1 مدل هوش هیجانی بار آن در سلامت جسمی:
مطالعات نشان می دهند که ارتباط معناداری بین هوش هیجانی و سلامت جسمانی وجود دارند.در اولین مطالعه کریوی ،ویل بن – آراش و بار- آن (2000[1])نتایج هوش هیجانی –عاطفی 35 بیماربزرگسال سرطانی بازمانده در مقایسه با گروه کنترل 35 نفری که به طور تصادفی از نمونه جمعیت محلی مرسوم انتخاب شده بودند . در این مطالعه مهمترین تفاوت بین دو گروه با توجه به نتایج کلی هوش هیجانی ، در واقع قوی ترین مقیاس هوش هیجانی _عاطفی که گروه کنترل و آزمایش را از هم متمایز می کرد خوش بینی بود که مهمترین تسهیلگر رفتار هوش هیجانی و عاطفی بود که قبلا هم بدان اشاره شده بود.
در مطالعه ی دیگری توسط بار – آن (2004)،3571 بزرگسال پرسشنامه هوش هیجانی _عاطفی را کامل کردند و به این پرسش در پرسشنامه بازخورد دادند « من احساس خوبی در مورد سلامتی عمومی خودم دارم».این سوال ابزاری بود برای فراهم آوری خود ارزیابی سلامت جسمانی که می تواند درجه ی که هوش هیجانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد نشان بدهد ،نتایج تحلیل رگراسیون چندگانه همبستگی 0/49را نشان داد .
بر اساس مقیاسهای قوی هوش هیجانی –عاطفی که در این مطالعه ارائه شده است ،واضح است که :الف -توانایی خود آگاهی ،ب-توانایی مدیریت عواطف و کنترل احساسات ،پ -توانایی حل مسائل فردی و بین فردی طبیعی ،ت- توانایی نگهداشت حالت خوش بینانه به طور معناداری ارتباط با سلامت جسمانی دارد.
مدل هوش هیجانی بار آن در سلامت روانی :
در یکی از مطالعاتی که روابط بین هوش هیجانی – عاطفی و سلامت روانی را ارزیابی کردند ،نمرات هوش هیجانی – عاطفی 418 بیمار روانی با گروه کنترل همسان شده ، در کشور های ارژانتین ،اسرائیل ،آفریقای جنوبی و آمریکا ، مورد بررسی قرار گرفت(بار – آن ،1997)،علاوه بر تفاوت معناداری که در کل هوش هیجانی – عاطفی دیده شد در نمرات هوش هیجانی – عاطفی تفاوت های معناداری در اکثر مقیاس ها بین نمونه های گروه های کلینیکی و کنترل دیده شدند.
یافته های حاصل از مطالعات نشان می دهند که قویترین مولفه های هوش هیجانی – عاطفی ،مهارت ها و تسهیل کننده ها یی که سلامت روانی را تحت تاثیر قرار می دهند :الف :توانایی مدیریت عواطف و کنار آمدن با استرس ،ب -کشش به سمت اهداف شخصی در ارتباط با شکوفایی پتانسیل های درونی فردی و داشتن زندگی با معنا وپ_ توانایی بازبینی و مقابله با احساسات و تفکرات، هستند.
این گونه یافته های بزرگ قابل تعمل هستند .چرا که کمبود در هر کدام از این حیطه ها به ترتیب منجر به نگرانی: ( ناتوانی در مدیریت موثر عواطف)،افسردگی ،( نا توانی در موفقیت اهداف شخصی و رسیدن به زندگی معنا دار) و مسائل مربوط به واقعیت آزمایی ( ناتوانی در کنترل احساسات و و تفکرات ) می شوند. ضرورت این موضوع زمانی آشکار می گردد که آسیب شناسی بیشتر اختلالات روانی ،کمبود یک یا چند مورد از موارد هوش هیجانی را نشان می دهند(نومن کلاچر ،[1]1965).
2-1-10-4 هوش هیجانی، موفقیت شغلی، مدیریت و پیشرفت سازمانی:
وقتی به محل کار میرویم هیجانها را نیز با خود به آنجا میبریم؛ آنها مثل مزاحمان آزاردهنده، تمام روز سایه به سایه درپی، هستند. هرچه سریعتر از هیجانهای خود، آگاه شده و آنها را بهتر بشناسیم، زودتر خواهیم توانست که دوباره کنترل اوضاع را به دست گیریم. درک و مدیریت هیجانها تنها راهی است که میتوانیم با بهرهگیری از آن، حداکثر استفاده را از روزمان ببریم و به سوی هدف شغلی خود در زندگی برویم. به کار گرفتن هوش هیجانی چه تأثیری بر موفقیت شغلی دارد؟ پاسخ کوتاه این است که خیلی زیاد. به کار گرفتن هوش هیجانی روش بسیار خوبی است که انرژی را در یک جهت متمرکز میکند و نتیجه بسیار عالی دارد.
برادبری و گریوز، هوش هیجانی را در کنار 33 رفتارِ شغلی مهم، آزمایش کرده و متوجه شدند که هوش هیجانی، بیشتر آنها را درون خود جای میدهد و جزئی از خودش میکند، از جمله مدیریت زمان، انگیزه، بینش و ارتباط. هوش هیجانی آن قدر برای موفقیت ضروری است که 60 درصد عملکرد در همه انواع شغلها را دربرمیگیرد. هوش هیجانی به تنهایی بزرگترین عامل برای پیشبینی عملکرد فرد در محیط کار و قویترین نیرو برای رهبری و موفقیت است(برادبری ،1384).
شاید بهترین امتیاز هوش هیجانی این باشد که یک مهارت بسیار انعطافپذیر است. هوش هیجانیِ مردم هرچقدر هم کم یا زیاد باشد، باز هم مردم میتوانند آن را با تمرین، بهبود بخشند و کسانی که در هوش هیجانی نمره کمی میآورند عملاً میتوانند خودشان را به پای همکارانشان برسانند. پژوهش انجام شده در دانشگاه کوئینزلند استرالیا نشان میدهد کسانی که هوش هیجانی و عملکرد شغلی ضعیفی دارند میتوانند تنها با تلاش برای بهبود هوش هیجانی خود، به پای همکارانی که در هر دو بسیار عالی هستند، برسند. پس از مطالعه تعداد زیادی از افراد در محیط کار، این نتیجه ظاهر شد که 90 درصد کسانی که عملکرد شغلی عالی دارند، هوش هیجانی بسیار بالایی نیز دارند. کسانی که هوش هیجانی خود را رشد میدهند معمولاً در شغل خود موفقاند، زیرا هوش هیجانی و موفقیت شغلی دست در دست یکدیگر دارند(. برادبری ،1384).
سازمانها و نهادها نیز به عنوان یک کل، از هوش هیجانی بهره میبرند. وقتی مهارتهای هزاران نفر در یک شرکت افزوده میشود، صنعت و تجارت، پیشرفتهای زیاد میکنند. مهارتهای هوش هیجانی باعث پیشرفت رهبری، کار گروهی و خدمات به مشتریان میشود. سازمانهای کاملاً متفاوت، مثل لورئال و نیروی هوایی ایالات متحده، با انجامدادن برنامههایی در زمینه مهارتهای هوش هیجانی، میلیونها دلار صرفهجویی کردهاند. هر وقت شرکتها هوش هیحانی را به کارمندانشان معرفی میکنند، شور و شوقی فراگیر همه کارمندان را دربر میگیرد. اگر سازمانی یا شرکتی بتواند برای یک مفهوم یا موضوع آموزشی، انرژی فراگیر ایجاد کند، این انرژی خیلی زود به همه کارمندان سرایت خواهد کرد و موقعیتی به وجود خواهد آورد که در آن، همه پیشرفت خواهند کرد. وقتی مردم هوش هیجانی در خود ایجاد میکنند یا آن را بهبود میبخشند، عملکردشان نیز بهتر میشود، با یکدیگر بهتر برخورد میکنند و منافع حاصل از کار افزایش مییابد. این کار کمک میکند تا محیطی ایجاد شود که در آن همه راضی، قانع و برندهاند( برادبری ،1384).
2-1-10 -5 هوش هوش هیجانی و آموزش:
منظور از فرد آموزش دیده چیست؟ دیدگاه شایع در حوزه آموزش، آموزش دیدن را در خصوص کسب دانش و آگاهی، پذیرش مسئولیت، وجود همدلی و انعطاف تفسیر میکند، ضمن آنکه بعضی عنصر عدم خشونت را نیز در آن ملحوظ میدارند. از این نقطه نظر میتوان گفت که آموزش فراتررفتن از مهارتهای هوش سنتی و ضمیمهکردن مهارتهای هیجانی و اجتماعی یا همان مهارتهای هوش هیجانی است(فاطمی ،1385).
یکی از اصول اولیه هوش هیجانی بر این معنا دلالت دارد که روابط حمایتی و توأم با مهر و همدلی، پایههای آموزش پایدار و واقعی را تشکیل میدهند. لحظهای درنگ بر تجربههای آموزشی شخصی خودمان میتواند حقیقت بنیادین این معنا را آشکار کند. همه ما تحت شرایط نامطلوب نیز یادگیری را تجربه کردهایم، اما مسلماً اذعان خواهیم کرد که شرایط نامطلوب نمیتوانند بهترین راه برای یادگیری پایا و ماندگار تلقی شوند. در دهههای 1920 و 1930م ای. ال. ثورندایک مفهوم هوش هیجانی را به صورت «توانایی فهم دیگران و رفتار مناسب در حوزه میانفردی» که یکی از ابعاد بهره هوشی (IQ) را تشکیل میدهد، مطرح کرد. دیدگاه هوش اجتماعی ثورندایک در آن زمان، محبوبیت چندانی پیدا نکرد و تحقیقات زیادی به خود اختصاص نداد(فاطمی ،1385).
[1]- Nomenclature، A. P. A. C. o
[1]- Krivoy، E.، Weyl Ben-Arush، M.، & Bar-On، R
]]>