به شاه جهاندار دادند گنج بچنگ آمدش گنج چون دید رنج
اسیران و آن گنج قیصر براه بسوی مداین فرستاد شاه
(همان: 8/90)
در جنگ بهرام چوبینه و ساوه شاه که در در زمان پادشاهی هرمزد فرزند انوشیروان صورت گرفت، ساوه شاه با دست کم گرفتن سپاه بهرام، به او پیشنهاد داد دخترش را به همسری برگزیند و به او ملحق شود و به کمک هم ایرانیان را شکست دهند تا پس از شکست تاج و تخت ایران به بهرام داده شود. بهرام که یک ایرانی آزاده و خواهان سر بلندی ایران بود با ساوه شاه جنگید و گفت: تاج و تخت تو را به غنیمت خواهم برد.
فرستاده‌ای گنج آراسته به نزدیک من دختر و خواسته
چو من دوست بودی به ایران ترا نه رزم آمدی با دلیران ترا
کنون نیزه من به گوشت رسید سرت را به خنجر بخواهم برید
چو رفتی سر و تاج و گنجت مراست همان دختر و برده رنجت مراست
(همان: 8/359)
بهرام چوبینه ساوه شاه را شکست سختی داد. هنگامی که خبر این پیروزی به هرمزد رسید از بهرام خواست تا همه غنائم را به سپاهیان ببخشد، تنها گنج‌های ساوه شاه را برای او بفرستد و بهرام چوبینه نیز چنین کرد.
بفرمود آن خواسته بر سپاه ببخش آنچه آوردی از رزمگاه
مگر گنج ویژه تن ساوه شاه که آورد باید بدین رزمگاه
فرستاده چون پیش بهرام شد سپهدار از او شاد و پدرام شد
غنیمت ببخشید پس بر سپاه جز از گنج ناپاک دل ساوه شاه
(همان: 8/375)
بهو برای دومین بار از گرشاسب دلاور شکست می‌خورد و سپاه او پراکنده می‌گردد. بهو از نیرو و توان این یل اژدها کش انگشت حسرت به دندان می‌گیرد و گنج‌هایی را که با رنج فراوان بدست آورده می‌گذارد و می‌گریزد.
کشیدند در پیش باره ز پیل طلایه پراکنده شد بر دو میل
بهو خیره دل ماند از بس شگفت گه انگشت و گه لب به‌دندان گرفت
همی گفت از اینسان بر و بوم و گاه به دست آمده گنج و چندین سپاه
بر او پشت باید همی گاشتن به بد خواه ناگاه بگذاشتن
(اسدی طوسی، 1354: 91)
گرشاسب پس از شکست بهو با مهراج شاه در هندوستان به گردش پرداخت و در آن جا عجایب بسیار دید. او در آن جا گنج‌های بسیار دید. به هر کس سزاوار رنجی که دیده بود بخشش نمود. سپس آن چه از گنج بهو بود را بهر ضحاک آماده کرد و نزدش فرستاد.
پس از بهر ضحاک شه ساز کرد بسی گونه گون هدیه آغاز کرد
چهل بار از ملمع ختو ز گوهر ده افسر ز گنج بهو
(اسدی طوسی، 1354: 199)
همه روز تا شب همه پیش شاه کشیدند هر چیز بیش از دو ماه
چنین تا کشنده سته شد ز رنج ببد کاخ‌ها تنگ از آکنده گنج
(همان: 206)
به ایوان کابل شه آورد روی بیامد نشست از بر تخت اوی
ز زر کاخ و گنجش تهی کرد پاک برآورد پوشیده‌ها از مغاک
(همان: 259)
نریمان یل پس از شکست تکین تاش به توران زمین رفت. آنجا شگفتی‌های فراوان دید. از جمله شهری که در آن کپیان پیشکار و برده مردمان بودند. شاه شهر بر نریمان جنگ آورد. نریمان به پیکار با آنان پرداخت و بسیاری از آنان را کشت، لشکریان را آواره ساخت و گنجشان را به تاراج برد و به سپاه بخشید.
ز تاراج آن شهر وز گنج شاه توانگر ببودند یکسر سپاه
(همان: 364)
در فرامرز نامه نیز، هر چه گنج و غنیمت جنگی فرامرز در جنگاوری‌های خویش بدست آورده را به شاه ایران کیخسرو نیکبخت می‌سپارد.
سوی شهر ایران بسیجید راه ابا گنج و با کوس و پیل و سپاه
هر آن چیز را کو در آن روزگار بدست آمد از هر سویی بی شمار
ز گنج و ز اسبان و از تاج و تخت بیاورد نزد شه نیکبخت
(خسرو کیکاووس، 1386: 428)
وقتی هندوان به مرزهای ایران حمله کردند، فرامرز یل سیستانی برای مقابله با آنان روانه مرزها شد. نوشاد هندی که خبر حمله هندوان را به شاه کیکاووس داده بود با شنیدن آمدن یل نامور ایرانی پذیرای او شد. نوشاد دعا کرد چشم بد از فرامرز دور باد و متذکر شد، کید گنج و لشکر بسیار دارد. فرامرز پاسخ داد: نگران نباش، من کید هندی را شکست خواهم داد و گنج او را به غنیمت به زابل و سیستان خواهم ‌فرستاد.
بیارم همان گنج هندوستان فرستم سوی زابل و سیستان
(همان: 103)
بهمن فرزند اسفندیار به خونخواهی پدر به سیستان لشکر کشید، تا خون پدرش یاوه نشود. او می‌خواست در این جنگ سر زال را به سنگ بکوبد و فرامرز را زیر پای آورد. بهمن پس از گرفتن سیستان و زندانی کردن زال گنج سیستان را به غنیمت برد و کاخ زال را ویران کرد.
بسی گنج از ایوان او برگرفت بسی افسر و تخت و گوهر گرفت
از آن پس به ویرانی آورد رای درآورد کاخ بلندش ز پای
(همان: 457)
گاه برای به زانو در آوردن دشمن و ناتوان ساختن او بهترین راه به آتش کشیدن وسایل و تجهیزات سپاه مقابل است. هنگامی که شکست نزدیک است و فریب و نیرنگ کار ساز نیست. جایی که امیدی به صلح و پیروزی نیست و شکست و نابودی حتمی است.
هیونی بر افکند هنگام خواب فرستاد نزدیک افراسیاب
کز ایران سپاه آمد و پیل و کوس همان گیو و گودرز و رهّام و طوس
فراوان فریبش فرستاده‌ام ز هر گونه‌ای بندها داده‌ام
سپاهی ز جنگاوران برگزین که بر زین شتابش بیاید ز کین
مگر بومشان از بنه برکنیم به تخت و به گنج آتش اندر زنیم
(فردوسی، 1388: 4/124) 4-3- گنج بخشی
پادشاهان ایران زمین بسیار ثروتمند بودند آنان از عایدات شهرها و باژ و ساو آن‌ها گنج‌های بسیار بدست می‌آوردند. گاهی این گنج‌ها نتیجه جنگ با بیگانگان و غنیمت‌های جنگی بدست آمده در آن‌ها بود و گاهی چنان که در قبل ذکر شد، نتیجه گنج‌آکنی شاهان قبل بوده است. با توجه به متن سه اثر مورد تحقیق این حقیر پادشاهان ایرانی الاصل این سرزمین به ایران و ایرانی و بزرگی و برتری سرزمین ابا و اجدادی خویش بسیار اهمیت می‌دادند و در حفظ آن بسیار کوشا بودند. آنان برای اداره بهتر کشور و سرزمین خویش از هیچ کوشش و هزینه‌ای فرو گذار نبودند. این پادشاهان رفاه حال مردم خویش و آسایش و آرامش آنان را در نظر داشتند و زر و سیم و جواهرات برای آنان ارزشی نداشت. گاه برای رفاه حال مردم خویش مالیات‌های چند ساله را می‌بخشیدند و ثروت و شوکت خویش را از ایزد یکتا می‌دانستند.آنان کسی را سزاوار پادشاهی می‌دانستند که بر هوای دلش پادشاه، هنرمند، خردمند و دادگر باشد، ستم نجوید و هر کس را به قدر منزلتش پایگاه دهد و نگذارد رنجی از دشمن بر کشورش رسد. آنان خود را برای جهان برین آماده می‌کردند، بخشش‌های بسیار آنان گواهی بر این امر است.
شه آن به که باشد بزرگ از گهر خرد دارد و داد و فرهنگ وفر
به آکندن گنج نکند ستم نخواهد که خسبد ازو کس دژم
ز هر بد به دادار جوید پناه به انداز هر کس دهد پایگاه
نماند به تیغ و به تدبیر و گنج که آید ز دشمن به کشورش رنج
(اسدی طوسی، 1354: 435)

این نوشته را هم از دست ندهید :   دستگاه های اصلاح مو و صورت موزر
4-3-1- بخشش به درویش
درویش نوازی و توجه به مردم فقیر و تهیدست از خصوصیات بزرگان بوده و هست. این خوی پسندیده از دیر باز در بین ایرانیان رواج داشته است. در جای جای حماسه بزرگ استاد طوس به این نکته اشاره شده و ابیات فراوانی در بخشش به درویش سروده شده است. آنان به وفور می‌بخشند تا نیازمندی در کشور باقی نماند. زیرا ایمان دارند برای سپاس از یزدان باید بخشید. بخشش وفور نعمت به دنبال دارد و خوشنودی پروردگار را.
فریدون پادشاه دادگری بود که ایرانیان را از بیدادگری رهانید. فریدون به بند کشنده ضحاک و رهاننده ایران زمین از تیرگی هزار ساله پادشاهی ضحاک است. او ضحاک مار دوش را شکست داد و به جان و خرد او ایرانیان از گزند دشمنان بی‌اندوه شدند. وقتی خبر شاهی وی به مادرش فرانک رسید، او شادمان غسلی ساخت و پس از نیایش به درگاه ایزد بی‌همتا هرچه داشت به فقرا و مستمندان بخشید و گنجینه‌هایی را که از نیاکان داشت به سوی پسر فرستاد تا فرزندش فریدون ایران را با داد و دهش آباد کند.
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر به مادر که فرزند شد تاجور
وز آن پس کسی را که بودش نیاز همی داشت روز بد خویش راز
نهانش نوا کرد و کس را نگفت همان را ز او داشت اندر نهفت
یکی هفته زین گونه بخشید چیز چنان شد که درویش نشناخت نیز
وز آن پس همه گنج آراسته فراز آوریده نهان خواسته
همان گنج ها را گشودن گرفت نهاده همه رای دادن گرفت
گشادن در گنج را گاه دید درم خوار شد چون پسر شاه دید
(فردوسی، 1388: 1/80)
شاه کاووس که درسیاه چال دیو سفید در بند و اسیر شده بود، وقتی به یاری رستم رهایی یافت یک هفته به نیایش یزدان پاک پرداخت و پس از آن برای سپاس از پروردگار بی‌همتا، گنج به درویشان و بی‌چیزان بخشید.
بیک هفته بر پیش یزدان پاک همی با نیایش بپیمود خاک
بهشتم در گنج‌ها کرد باز ببخشید بر هر که بودش نیاز
همی گشت یک هفته زین گونه نیز ببخشید آن را که بایست چیز
(همان: 2/123)
چو بر تخت بنشست پیروز و شاد در گنج‌های کهن بر گشاد
ز هر جای روزی دهان را بخواند به دیوان دینار دادن نشاند
(همان: 124)
زال هنگامی که خبر موافقت سام را برای ازدواج با رودابه شنید یزدان را ستایش نمود و به شکرانه این کامیابی درم و دینار به مردم بخشید.
گرفت آفرین زال بر کردگار بران بخشش گردش روزگار
درم داد و دینار درویش را نوازنده شد مردم خویش را
(همان: 1/182)
کیخسرو که پادشاهی است بسیار بخشنده و زندگی پیامبر گونه‌ای را پیشه خود ساخته است، به زیر دستان و درویشان توجه خاص دارد. وی پس از پیروزی بر افراسیاب در گنج‌ها را می‌گشاید و ببخشش می‌نماید. وی به تمام زیر دستان و نیازمندان می‌بخشد و بخشش خویش را سپاس از یزدان ذکر می‌کند.
گرانمایه گنجی به درویش داد کسی را کز او شاد بد بیش داد
وز آنجا بیامد سوی شهر سغد یکی نو جهان دید رسته ز چغد
ببخشید گنجی بر آن شهر نیز همی خواست کآباد گردد به چیز
(همان: 5/289)
به ایرانیان گفت پیروز بخت بماناد تا جاودان تاج و تخت
همه گنج توران شما را دهم بران گنج دادن سپاسی نهم
بکوشید و خوبی بکار آورید چو دیدند سرما، بهار آورید
(همان: 5/321)
به شهر اندرون هر که درویش بود وگر سازش از کوشش خویش بود
درم داد مر هر یکی را ز گنج پراکنده شد بدره پنجاه و پنج
(هما ن: 5/361)
پس از کشته شدن سیاوش شاهزاده ایرانی گنج او در سیاوش گرد می‌ماند همسرش از آن آگاه است و پس از پیروزی کیخسرو بر تورانیان جایگاه گنج را به فرزند می‌نمایاند.
از آن پس بدان گنج بنهاد سر که مادر بدو یاد کرد از]]>