
ملاحظهای گستـرش یابد منجر به ایجاد یک چنین هرم ساخت شناختی میشود.
معنی در نظریه آزوبل جایگاه مهمی دارد. معنی وابسته است به وجود نوعی قرینه یا معادل ذهنی در ساخت شناختی. یعنی وقتی که مفهومی قابل ارتباط دادن با مفاهیمی باشد که از پیش در ساخت شناختی فرد وجود دارند آن مفهوم معنیدار است. به سخن دیگر، مطالب معنیدار به مطالب یادگرفته شده قبلی مربوط میشوند، درحالیکه مطالبی که بصورت طوطیوار آموخته میشوند بطور پراکنده و بدون ارتباط با یکدیگر در ذهن انباشته میگردند . اگر یادگیرنده بتواند مطالب جدید را به مطالبی که قبلا آموخته است مربوط سازد، یادگیری او به نحو معنی دار انجام میگیرد، اما اگر اطلاعات جدید را بر اثر تکرار و تمرین حفـظ کند، بدون اینکه ارتباط آنها را مطالبی که قبـلا آموخته است بیابد، یادگیـری او جنبه طوطیوار دارد.
نظریه پیاژه
ژان پیاژه (۱۹۸۰-۱۸۹۶) از پایهگذاران تئوری شناختگرایی محسوب میگردد. عمدهترین اندیشههای نظری وی عبارتند از: هوش، طرحواره (توانایی کلی انجام کارهایی به طریق معین که از ابتدای تولد نوزاد امکان تظاهر دارند ولی شرایط آشکار شدن آنها متفاوت است)، ساخت شناختی، جذب و انطباق، درونی سازی، مراحل رشد یا تحول. (هرگنهان،آلسون، ترجمه سیف، ۱۳۸۵، ۵۹، صص ۳۲۰-۳۱۲ )
یکی از نظرات معروف ژان پیاژه که دارای اهمیت بسیاری است طرح نظریه رشد شناختی ادراکی۴۲ است. او در بیان نظریه خویش به تحلیل دقیق رشد زبان، استدلال، داوری و سنجش اخلاقی کودک پرداخته و معتقد است که رشد شناختی ادراکی کودک وابسته به رشد طبیعی اوست و چنین رشدی خود از دورهها و مراحل مختلفی تشکیل شده که هر مرحله مکمل مرحله پیش از خود در نظر گرفته شده است. از نگاه او کنش مداوم کودک با جهان پیرامون موجب رشد عقل او میشود.
پیاژه معتقد است که شناخت یک جریان پویاست. او شناخت را معلول رابطه متقابل استعدادهای ذهنی فرد و تاثیرات محیط خارج میداند. او در نقد دیدگاه رایج پیرامون شناخت به ذکر این دلیل اکتفا میکند که اگر ذهن کودک صرفا بازتاب واقعیتهای خارج باشد، دیگر نباید میان کیفیت دریافتهای کودک و دریافتهای بزرگسالان تفاوتهایی وجود داشته باشد، در حالی که حقیقت چیز دیگری است. در نتیجه باید چنین گفت که جهان خارج در چارچوب طرحهای ذهنی فرد معنا پیدا میکند.
بدون آشنایی با ویژگیهای فکری و عقلی کودکان در هر دورهی سنی نمیتوان در پیشرفت تحصیلی آنان توفیق ارزندهای به دست آورد .«در نظام پیاژه اساس یادگیری بر داد و ستد فرد با محیط و دورهها و مراحل رشد استوار است.کودک در نتیجهی تعامل با افراد و شرایط زیستی و اجتماعی، خود را با محیط سازگار میسازد، بنابراین، مفاهیم و محتوا ساخت و کارکرد از اهمیت بالایی برخوردارند»
(http:daneshnameh.roshd.ir, 91) البته در کاربرد آموزشی نظریه شناختشناسی تکوینی باید موارد زیر را در نظر گرفت: همنوایی فکری، بهرهگیری از مطالب عینی، تنظیم سلسله، مراتب درسی.
در یادگیری از نظر پیاژه تجربه و همچنین تامین امکانات برای تحقق این تجربه از جایگاه ویژهای برخوردار است برخی پیاژه را فطرتگرا میدانند، اما این اندیشه کاملا درست نیست پیاژه براین باور است که رشد جسمی تنها چهارچوب تحول ذهنی را پدید میآورد، اما علاوه بر این چهارچوب، برای تحول ذهنی هم تجربه فیزیکی و هم تجربه اجتماعی اجتناب ناپذیرند. بنابراین وجود یک محیط اجتماعی ویژه برای تحقق بخشیدن به این امکانات ضروری است. نتیجه این که تحقق یافتن آنها میتواند به عنان تابعی از شرایط فرهنگی و تربیتی، افزایش یا کاهش یابد. (هرگنهان، آلسون، ترجمه سیف، ۱۳۸۵، ۵۹، ص ۳۲۱)
طبق نظر پیاژه تجارب آموزشی باید پیرامون ساخت شناختی یادگیرنده بنا نهاده شوند.پس برای این که یادگیری صورت پذیرد، مواد آموزشی باید برای یادگیرنده تا حدودی آشنا و تا اندازهای ناآشنا باشد. برای خلق چنین تجاربی معلم باید سطح کارکرد شناختی هر یک از دانش آموزان خود را بداند. تا بتواند مواد آموزشی را متناسب با ساخت شخصیتی متفاوت کودکان طراحی شوند. (همان منبع، ص ۵۱۲)
نظریه فراشناخت
فراشناخت عبارت است از آگاهی فرد برنظام شناختی خود و کنترل و هدایت آن در ادبیات روان شناسی، شناخت را معمولاً مترادف با تفکر میآورند. بنابراین، فراشناخت را میتوان آگاهی بر جریان تفکر و کنترل وهدایت آن هم تعریف کرد. جریان شناخت در نظریه روان شناسی شناخت انسان را عبارت میدانند از:
دریافت، پردازش، نگهداری و انتقال اطلاعات، فراشناخت فعالیتی است که کنشهای مربوط به چهار عنصر یادشده را در برمیگیرد و بر آنها نظارت دارد.
معلمان در مدارس باید ابتدا دانش آموزان را به روش دریافت، پردازش و نگهداری و انتقال درست اطلاعات فراخوانند و سپس آنها را ترغیب کنند تا جریان فعالیتهای ذهنی را که انجام میدهند، مورد بازنگری و اصلاح قرار دهند. هدف اساسی نظریه فرا شناخت کمک به دانش آموز برای اندیشیدن و پرورش مهارت فکر کردن است. هدف دیگرآموزش فراشناخت، پرورش مهارتهای انتقال یادگرفتهها در موقعیتهای متعدد است.
راهبردهای فرا شناخت دارای اهمیت فوق العاده است، و در آموزش دروس متعدد ازآنان بهره گرفته میشود. راهبردهای فراشناختی، نیازهای یادگیری فراگیران را برطرف میسازد. راهبردها آن دسته از فعالیتهای ذهنی و عملی هستند که راه رسیدن به هدفها را هموار میسازند.
مراحل اجرای الگوی فراشناخت شامل موارد زیر میباشد:
مرحله نخست: آماده سازی دراین مرحله معلم تلاش میکند تا دانش آموزان را ترغیب کنند ۳ دسته فعالیت راانجام دهند -تصمیم گیری درباره هدف-پیش بینی روش حل مسئله و انتخاب راهبرد، بررسی دانش پیشین مورد نیاز.
مرحله دوم: نظم دهی که مرحله بروز دادن فعالیتهای ذهنی ارزشیابی ازخود، هم از نظر فعالیتهای فکری و هم از نظر فعالیت علمی است، فعالیتهای فکری مربوط به یافتن راه حلها و گزینش شیوه کار و شکل دادن نگرش خاص به موضوع و بررسی پیش نیازها است.
مرحله سوم: ارزشیابی: در این مرحله معلم دانش آموزان را وادار میکند تا دربارهی یادگرفتههای خود قضاوت کنند و از آنان خواسته میشود عملکرد خود را ارزشیابی کنند. (http:science-dept.talif.sch.ir, 101)
نظریه یادگیری شناختی اجتماعی
نظریه ویگوتسکی
لو سمینویچ ویگوتسکی۱۹۳۴-۱۸۹۶ اولین فردی بود که باعث شد در میان نظریههای معاصر، به تأثیر زبان در کودک برای تقویت فرآیندهای عالی ذهن توجه شود. ویگوتسکی در تحول زبان سه دوره را مشخص میکند: گفتار اجتماعی، گفتار خود محورانه و گفتار درونی. ابتدا گفتار اجتماعی یا بیرونی ظاهر میشود که نقش آن کنترل رفتار دیگران است. این نوع گفتار پیش از سه سالگی ظاهر میشود، (سیف، ۱۳۸۵، ۱۹، ص۲۱۸). بعد از گفتار اجتماعی، گفتار خود محورانه پدید میآید که مرحلهی انتقالی از گفتار بیرونی به گفتار درونی است.
در این مرحله کودکان اغلب با خود حرف میزنند به این منظور که رفتارشان را کنترل نمایند. گفتار خود محورانه بین ۳ تا ۷ سالگی رخ میدهد. آخرین مرحلهی رشد گفتار، گفتار درونی است. گفتار درونی با خود سخن گفتن به طور بیصداست. گفتار درونی اندیشه و رفتار انسان را جهت میدهد و در همه ی کارکردهای عالی ذهن موجود است. گفتار درونی پس از ۷ سالگی ظاهر میشود، (همان منبع)
زبان از نظر ویگوتسکی فرد را از تجربه و ادراک حسی مستقیم کنونی رهانیده و برای او امکان تجسم نادیده، آینده و گذشته را فراهم میآورد. میزان استفاده از زبان در تعامل اولیاء با فرزندان، بر حسب فرهنگها تغییرپذیر است. در برخی فرهنگها که کودکان در ارتباط نزدیک با والدین خود زندگی میکنند و شاهد فعالیتها و کارهای روزانهی آنها میباشند، تعاملات کلامی بیشتری دارند.
کار او در زمینه زبان و توسعه زبانی، بر پایه این فرض است که فرآیند کسب دانش، محصول توسعهی اجتماعی است.او در طول حیات خود، در زمینههای مختلف علمی، همچون زبانشناسی، تحلیل روانشناسانهی هنر و افسانهها، روانشناسی کودک، و مشکلات کودکان ناشنوا و عقبافتاده کار کرده است.کار رسمی ویگوتسکی در زمینه روانشناسی در سال ۱۹۲۴ و هنگامی آغاز شد که او به مرکز روانشناسی مسکو پیوست و با آلکسی لئونتیف و الکساندر لوریا به همکاری پرداخت. او همچنین موضوعاتی نظیر روانشناسی هنر و رشد زبانی را برای نخستین بار مطرح ساخت.
برخی از نظریههای مهم ویگوتسکی به قرار زیرند :
ناحیه رشد مجاور: به گفته ویگوتسکی، ناحیه رشد مجاور عبارت است از «فاصله بین سطح رشد واقعی کودک که از طریق حل مساله به صورت مستقل تعیین میگردد و سطح رشد بالقوه او که از طریق حل مساله تحت سرپرستی و هدایت یک فرد بالغ یا با همکاری دیگر همسالان مشخص میشود.» پدر و مادر و آموزگاران میتوانند از طریق فراهم ساختن فرصتهای آموزشی که درون ناحیه رشد مجاور کودک قرار گیرد، یادگیری او را پرورش دهند.
نظریه اجتماعی فرهنگی: ویگوتسکی معتقد بود که رشد انسان در نتیجه تعامل پویا بین فرد و جامعه است. کودک از طریق این تعامل به تدریج و به طور مداوم از پدر و مادر و آموزگاران یاد میگیرد. البته این یادگیری از فرهنگی به فرهنگ دیگر میتواند متفاوت باشد. شایان ذکر است که نظریه ویگوتسکی بر طبیعت پویای این تعامل تاکید دارد. فقط جامعه بر افراد تاثیر نمیگذارد بلکه افراد نیز بر جامعه تاثیر گذارند.
ویگوتسکی همراه با ارائه نظراتش، مفاهیمی چون “تکامل و ترقی”، “ابزار اندیشه”، ” فرهنگ” و “آموزش” را تعریف میکند. وی معتقد است که در جریان روند رشد و تعالی فکری است که شرایط خلق اندیشه ناب فراهم میشود و از همین روی پیوسته بر لزوم وجود شرایطی که به کودک امکان تجربههای تازه را بدهد، تأکید دارد. و همچنین اظهار میدارد تکالیف داده شده به کودک بایستی در حد توانائی او باشد تا به رشد و پیشرفت او کمک کند. تکالیف دشوار هرگز به نتایج مثبت منتهی نمیشوند. دادن تکلیفهای دشواری که کودک نمیتواند از پس حلشان برآید، به این میماند که کودک هنوز اعداد را نشناخته، بخواهد چهار عمل اصلی راانجام دهد. ویگوتسکی مکررأ با طرح تفاوتهای رشد و تعالی با پدیده آموختن، همواره میکوشد تا اشکال مختلف یاد گیری را – که به تعداد افراد جهان متفاوت و متغیر است – به جهانیان بنمایاند. به اعتقاد ویگوتسکی «یادگیری، چیزی فراتر از به دست آوردن قابلیت تفکر است. یادگیری عبارت است از به دست آوردن بسیاری قابلیتهای خاص برای فکر کردن درباره چیزهای مختلف.» به علاوه برمبنای نظر ویگوتسکی میزان دانستههای فرد و آگاهی او به میزان تأثیر او از سمبلها و مفاهیمی است که آموخته است. اینجاست که نقش زبان – به عنوان ابزار معرفت و آگاهی-کلیدی
