دیدگاه زیست شناختی

  1. تأکید دیدگاه زیست شناختی بر این است که آشفتگی های بدنی علت رفتار پریشان است. بی نظمی های در ژنها ممکن است سبب ساز بعضی رفتارهای غیرانطباقی باشند. ازطریق ماده ای بنام DNA ممکن است آمادگی داشتن ویژگی ها یا بیماری معینبه ارث برسد. تحقیق درباره وراثت در آدمیان از پیشینه های خانوادگی و مطالعه دوقلوها بهره می گیرند.
  2. دیگر تعیین کننده ی زیست شناختی رفتار، مغز و دستگاه عصبی است. آشفتگی در بخش های معینی از مغز می تواند به عیوب رفتاری معینی منجر شود. محققان برق نگاره های مغز را برای تحلیل الگوهای امواج مغز که مشخص حالات رفتاری مختلف هستند بکار می برد. تحقیق روی دستگاه پاداش دهنده ی مغز، خصوصاً موادی موسوم به اندروفین، ممکن است به شناخت بهتر اعتیاد دارویی منجر شود.
  3. دستگاه غدد درونریز که از غدد متعدد تشکیل می شود، ازطری ترشح هورمون ها بر پاسخ های بدن تاثیر می گذارد. غده هیپوفیز و قشر آدرنال در انطباق زیست شناختی و روانشناختی با فشار روانی نقش هایی ایفا می کنند.
  4. ایمنی شناسی روانی رویدادهای شناختی و ایمن شناختی را بهم پیوند می دهد. داغدیدگی و دیگر تنش زاها غالباً بیماری بدنبال دارند که احتمالاً معلول تغییری در دستگاه ایمنی است. داروشناسی روانی ، علم مطالعه ی اثرات داروها بر رفتار است.

دیدگاه روان پویشی

  1. دیدگاه روان پویشی براین عقیده متکی است که افکار و هیجانات علل مهم رفتارند. متخصصان بالینی باید افکار و هیجانات ناآشکار و غیرقابل مشاهده را از رفتارهای آشکار استنباط نمایند.
  2. براساس روش روانکاوی فروید، مهم آن است که به بیماران کمک شود تا به لحاظ هیجانی به خاطرات نهفته که فراموش شده اند دوباره دست پیا کنند.
  3. نظریه جبرگرایانه روانی فروید بر آن است که همه رفتارها معلول وقایع روانی پیشین هستند، که ممکن است هشیار (که به اگاهی آمدن آنها مشکل است) باشند. سطح آگاهی از وقایع روانی را میزان تعارض درون روانی حول و حوش این وقایع تعیین می کند.
  4. طی پنج سال اول زندگی، زیست مایه بر نواحی شهوانی خاصی متمرکز می شود که به مراحل روانی- جسمی دهانی، معقدی، و آلتی منجر می گردد، که سرانجام به مرحله جنسی بلوغ یافته ختم می شود. ممکن است تعارضات حل نشده باعث شود فرد در یک مرحله تثبیت شود یا باقی بماند یا به مراحل قبل برگشت کند.
  5. فروید معتقد بود که دنیای روان به سه ساختار تقسیم می شود: نهاد لذت طلب؛ خود که از خطر اجتناب کرده یا با آن مقابله می کند؛ و فراخود، که بیانگر مجموعه قوانین اخلاقی جامعه است. طی نوباوگی، اندیشیدن در فرایند نخستین حاکم است که با اصل لذت و تمایل به کامرواسازی فوری مشخص می گردد. سپس، اندیشیدن در فرایند ثانوی بارز شده و کامروایی نیازها می تواند به تعویق افتد. اندیشیدن در فرایند نخستین تا حدی در بزرگسالان هم به چشم می خورد.

6.اضطراب پاسخ به خطری است ادراک شده که از قابلیت جاندار برای رویارویی با آن فراتر رود. از آنجاییکه اضطراب به هنگام انتظار خطر واقع می شود، می تواند کارکرد حفاظتی داشته باشد.

  1. «خود» مکانیسم های دفاعی را برای ناهشیار گذاردن تعارض وارد عمل می کند. مهمترین این مکانیسم ها واپس رانی است، که اضطراب را از راه دور نگهداشتن افکار و تکانه ها از هشیاری کاهش می دهد.
  2. در روانکاوی بالینی، ازطریق فنونی مثل تداعی آزاد و تحلیل رویاها، خیالبافی ها و خاطرات، علل رفتار غیر انطباقی در تجارب دوران اولیه کودکی جستجو می شود.
  3. نوفروید گرایان و از آنجمله یونگ، آدلر، و اخیراً اریکسون، در بعضی از عقاید فروید تجدیدنظر کرده و دیدگاه روان پویشی را وسعت بخشیده اند. البته، مشکل ارزشیابی علمی نظریه روان پویشی همچنان پابرجا است.

دیدگاه یادگیری

  1. طبق دیدگاه یادگیری، رفتار پاسخی است به محرک های محیط. تقویت کننده های مثبت احتمال پاسخ های خاصی را با پاداش دادن به آنها افزایش می دهند؛ تقویت کننده های منفی چیز نامطلوبی را حذف می کنند؛ تنبیه پی آمدن ناخوشایند برای پاسخ غلط ارائه می دهد، خاموشی رفتار از راه حذف تقویت کننده ها تضعیف می کند.
  2. در شرطی سازی کلاسیک، پاسخی که بطور خودکار به محرک معینی داده می شود ازطریق مجاورت به محرک جدید انتقال مییابد. در آزمایش پاولف راجع به ترشح بزاق سگها نور محرک شرطی است، ترشح بزاق در برابر غذا یعنی (محرک غیرشرطی) پاسخ غیرشرطی، و سرانجام ترشح بزاق در پاسخ به نور به تنهایی پاسخ شرطی شده است. بعضی رفتارهای غیرانطباقی را می توان در قالب اصطلاحات شرطی سازی کلاسیک تبیین نمود.
  3. در شرطی کردن عامل، پاسخ باید مقدم بر تقویت باشد، جاندار روی محیط عمل کرده و اثری بجای می گذارد. بی. اف. اسکینر با استفاده از شرطی کردن عامل، موشهای آزمایشگاهی را آموزش داد تا جهت دریافت غذا اهرمی را فشار دهند. شکل دهی رفتار عبارت است از تقویت رفتارهای مشابه تر به پاسخ موردنظر.
  4. ازطریق سرمشق گیری یعنی مشاهده اینکه مردم کارها را چطور انجام می دهند؛ و ایفای نقش یعنی تمرین رفتار مشاهده شده نیز یادگیری صورت می گیرد. سرمشق ها ممکن است اثرات مطلوب یا نامطلوبی بر اضطراب و ترس، رشد شخصی، و عزت نفس داشته باشد.
  5. رفتارگراهای افراطی مثل بی. اف. اسکینر معتقدند که بر همه ی رفتارها می توان از راه دستکاری محیط تاثیر گذاشت. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند که عوامل شناختی نیز بر رفتار تأثیر دارند.

دیدگاه شناختی

  1. تمرکز دید گاه شناختی بر شیوه های کسب اطلاع و تفسیر اطلاعات در راه حل مشکل است. از این نقطه نظر، زندگی روانی از طرحواره ها تشکیل می شودکه شامل اطلاعاتی است که افراد به منظور انتخاب     شیوه های حل مسئله یا دستیابی به هدف پردازش می کنند. طرحواره ی خود، شامل اطلاعات مربوطه شخصی و همینطور هیجاناتی است که می توانند ادراکات واقعیت را تحریف کنند.
  2. جان دالر و نیل میلر عناصر دیدگاه های روان پویشی، یادگیری و شناختی را تلفیق کردند. آنها رفتار غیرانطباقی را محصول مشترک تجارب نامطلوب زندگی و تفکر غیرانطباقی می دانند.
  3. جرج کلی معتقد بود که واکنشهای هیجانی بر سازه های شخصی استوارند؛ به این معنی که هرکس از راه مقوله بندی مردم و وقایع، دیدگاهی از دنیا می سازد. او نقش رواندرمانی را جایگزین کردن سازه های مفیدتر بجای سازه های غیرانطباقی درنظر گرفت.
  4. جولیان راتر، نظریه پرداز یادگیری اجتماعی معتقد است ناسازگاری برخاسته از چگونگی روابط با دیگران است و رفتار تحت تاثیر انتظاری است که شخص از رویدادها دارد. مردم می کوشند از خودشان در برابر نارسایی های محتمل دفاع کنند.
  5. آلبرت بندورا معتقد است مردم می توانند با پیش بینی پیامدهای رفتارشان مشکلات را بطور نمادین حل کنند. او بیشتر بر خودنظم بخشی به کمک تقویت درونی تکیه کرده است تا از راه تقویت بیرونی.
  6. چند روش درمان شناختی می شناسیم. در درمان عقلانی- عاطفی آلبرت الیس، به افراد کمک می شود تا در نظام های اعتقادی خود تردید و آنها را اصلاح کنند. جرج کلی درمان نقش ثابت را پایه گذاشت که طی آن افراد طرق جدید رفتارکردن را کشف می کنند. آرون بک، که بر افسردگی و اضطراب تمرکز داشته است معتقد است درمانگران می توانند مردم را در بازسازی افکار در راه مقابله بهتر با فشار روانی یاری نمایند.

دیدگاه انسان گرایی- هستی گرایی

  1. دیدگاه انسان گرایی- هستی گرایی بر خود آزمایی و میل به آزادی تمرکز دارد. از دیدگاه انسانگرایی در آدمی نیرویی متوجه خودشکوفایی، یا «تحقق بخشیدن به هرآنچه می توانید باشید» وجود دارد. نظریه پردازان هستی گرا بر خودمختاری تاکید دارند.
  2. ابراهام مازلو سلسله مراتب پنج طبقه ای از نیازها- فیزیولوژیک، امنیت، مورد محبت بودن و دوست داشتن، عزت نفس و خودشکوفایی را مطرح نمود. برای مطرح شدن نیازهای طبقات بالاتر ابتدا می بایست نیازهای پائین تر تامین گردند. مازلو روانرنجوران را افرادی می دید که نیازهای سطوح پائین تر، خصوصاً نیازهای مربوط به تعلق داشتن و عزت نفس آنها کامروا نشده است و بنابراین از جستجوی خودشکوفایی باز مانده اند.
  3. طبق نظر کارل راجرز، سازگاری شخصی بستگی به خودانگاره فرد دارد. درمانگران می توانند به ناسازگارها کمک کنند تا خودشان را آنچنان که هستند بپذیرند.
  4. هستی گراها معتقدند مردم آزادند که یا بخردانه عمل کنند و اهدافشان را تحقق بخشند، و یا نابخردانه عمل کنند و به دیگران اجازه دهند اهداف آنها را تعیین کنند. عوامل درونی یا محیطی ممکن است استعداد آنها را برای کامروایی یا محدود کنند و یا وسعت بخشند. رولومی معتقد است اضطراب که به هنگام روبرویی شخص با انتخاب مهمی حاصل می شود، یا به نضج شخصی می انجامد یا به احساس گناه. درمانگران می توانند به افراد کمک نمایند تا انتخاب های سازنده ای بعمل آورند.
این نوشته را هم از دست ندهید :   آزمون PTE چیست؟

دیدگاه اجتماعی

  1. روانشناسان اجتماعی انطباق ناصحیح را نتیجه ی نقص نظام های حمایت اجتماعی می بینند. این نظامها می توانند ازطریق اقدامات پیشگیرانه مانند برنامه های خاص در جامعه این قبیل مشکلات را کاهش دهند. روانشناسان اجتماعی احتمالاً از نظریه های علیت اجتماعی جانبداری می کنند . نظریه هایی که ادعا می کنند وضعیت اقتصادی- اجتماعی پائین و شرایط زندگی فقیرانه باعث فشار روانی شده و به نقص اجتماعی و روانشناختی منجر می گردند؛ ازسوی دیگر نظریه انتخاب اجتماعی می گوید که رفتار غیرانطباقی می تواند به سیر نزولی اجتماعی نیز منجر گردد.
  2. رفتار را گروه اجتماعی فرد و نقش هایی که او در آن گروه ایفا می کند شکل می دهد. برچسب زدن، یا طبقه بندی افراد براساس کلیات نیز بر رفتار تاثیر می گذارد.

ارزش رویکرد تعاملی

رویکرد تعاملی از همه ی شش دیدگاه موردبحث این فصل بهره می گیرد. هرکسی همه روزه با موقعیت های گوناگونی روبرو است. رفتار حاصله به بافت آسیب پذیری ها و نیرومندی ها، شیوه های مقابله، و ویژگی های محیط فرد بستگی دارد.

دیدگاه روان پویشی

نوعی گرایش نظری است که بر عوامل تعیین کننده ناهشیار رفتار تاکید می کند و از رویکرد روان کاوی فروید بدست آمده است. اصطلاح پویش های روانی برای توصیف تعامل بین نهاد، خود، فراخود استفاده می شود. به عقیده ی نظریه پردازان روان پویشی، افراد برای دور نگهداشتن افکار، غرایز، و احساس های غیرقابل قبول از آگاهی هشیار، از مکانیسم های دفاعی استفاده می کنند. فروید معتقد بود که یک زنجیره ی طبیعی رشد وجود دارد که یک رشته مراحل روانی- جنسی را شامل می شود، بطوریکه هر مرحله بر ناحیه ی شهوتزای بدن متمرکز است، دهانی، معقدی، آلتی و تناسلی. نظریه پردازان پس از فروید، نظیر یونگ، آدلر، هورنای، اریکسون از نظریه ی فروید جدا شدند و اعلام کردند که فروید بر تکانه های جنسی و پرخاشگیری زیادی تاکید کرده است. نظریه پردازان روابط شی مانند کلین، وینی کارت، کوهات و ماهلر اظهار داشتند که روابط میان فردی محور شخصیت است. آنها معتقدند که که ذهن ناهشیار تصورات والدین کودک در روابط میان فردی محور شخصیت است. آنها معتقدند که ذهن ناهشیار تصورات والدین کودک در روابط کودک با والدین را در بردارد. درمان در چارچوب دیدگاه روان پویشی، فنونی نظیر تداعی آزاد، تحلیل رویا، تحلیل انتقال، و تحلیل مقاومت را شامل می شود. در مورد اصول و فنون دیدگاه روان پویشی مجادله ی زیادی وجود دارد؛ قسمت اعظم این مجادله بر این واقعیت تمرکز دارد که مفاهیم روان پویشی را به سختی می توان مورد بررسی و اندازه گیری قرار داد و برخی عقاید فروید ارتباطی با جامعه ی امروزی ندارد. رویکردهای جدیدتر، براساس نظریه ی روابط شی، برای آگاهی یافتن از نحوه ای که بزرگسالان با افراد مهم در زندگی شان رابطه برقرار     می کنند، مفهوم سبک دلبستگی کودک را اختیار کرده اند.

دیدگاه انسان گرا این عقیده است که انگیزش انسان بر پایه ی گرایش فطری به تلاش برای به کمال رساندن خود و کسب معنی در زندگی استوار است، عقایدی که از روانشناسی وجودی سرچشمه گرفته اند. نظریه فردمدار کارل راجرز بر بی نظیر بودن هر فرد، اهمیت امکان دادن به هر فرد برای تحقق بخشیدن به حداکثر توانش، و نیاز فرد به روبرو شدن صادقانه با واقعیت تجربیاتش در زندگی تمرکز دارد. نظریه خودشکوفایی مزلو بر حداکثر تحقق بخشیدن به استعداد فرد برای رشد روانی تاکید دارد. راجرز در درمان درمانجومدار، توصیه کرد که درمانگران درمانجویان را باتوجه مثبت نامشروط و همدلی درمان کنند و در عین حال، الگویی از صداقت و میل به خود برملاسازی برای آنها فراهم آورند.

نظریه پردازان در محدوده ی دیدگاه اجتماعی- فرهنگی، بر نحوه ای که افراد تحت تاثیر دیگران، نهادهای اجتماعی، و نیروهای اجتماعی قرار دارند، تاکید می کنند. طرفداران دیدگاه خانواده، فرد را بصورت جزء جدانشدنی الگوی تعامل ها و روابطی که در خانواده وجود دارد درنظر می گیرند. چهار رویکرد اصلی عبارتند از: بین نسلی، ساختاری، راهبردی، و تجزیه ای. اختلال روانی می تواند درنتیجه ی تبعیض مرتبط با خصوصیاتی چون جنسیت، نژاد، یا سن یا فشارهای مرتبط با ناملایمات اقتصادی نیز ایجاد شود. درمان های دیدگاه اجتماعی- فرهنگی توسط ماهیت گروه درگیر تعیین می شوند. در خانواده درمانی، اعضای خانواده ترغیب      می شوند روش های جدید برقراری رابطه با یکدیگر و فکر کردن به مشکلاتشان را امتحان کنند.در گروه درمانی افراد سرگذشت ها و تجربیاتشان را با افراد دیگری که مشابه آنها هستند، درمیان می گذارند.

طبق دیدگاه رفتاری، علت نابهنجاری تجربیات یادگیری غلط است؛ طبق دیدگاه شناختی- رفتاری (گاهی شناختی نامیده می شود)، علت نابهنجاری فرایندهای فکر ناسازگارانه است. رفتارگرایان معتقدند که خیلی از واکنش های هیجانی ازطریق شرطی سازی کلاسیک اکتساب می شوند. شرطی سازی کنشگر، با تاکید اسکینر بر تقویت، یادگیری رفتارهایی را شامل می شود که خودکار نیستند. فرایند اکتساب پاسخ های جدید با مشاهده کردن رفتار دیگران و تقلیدکردن آن، سرمشق گیری نامیده می شود که نظریه پردازان یادگیری اجتماعی آنرا مورد بررسی قرار داده اند. نظریه های شناختی بک و الیس بر شیوه های آشفته ی تفکر تاکید دارند. در مداخله های مبتنی بر نظریه ی رفتاری، متخصصان بالینی بر رفتارهای قابل مشاهده تاکید می کنند، درحالیکه طرفداران دیدگاه شناختی برای تغییردادن الگوی تفکر ناسازگارانه با درمانجویان کار می کنند.

طرفداران دیدگاه زیستی، اختلال در هیجان ها، رفتار، و فرایندهای شناختی را به علت نابهنجاری هایی در عملکرد بدن، مانند مغز و سیستم عصبی یا سیستم درون ریز می دانند. ساخت ژنتیکی فرد می تواند در تعیین برخی از اختلال ها نقش مهمی داشته باشد. درمانهای مبتنی بر مدل زیستی، دامنه ای از درمان های تنی را در بردارند که رایج ترین آنها دارودرمانی است. مداخله های تنی افراطی تر، جراحی روانی و درمان با تشنج برقی را شامل می شوند. پسخوراند زیستی، نوعی مداخله ی تنی است که طی آن درمانجویان یاد می گیرند انواع واکنش های جسمانی همراه با استرس راکنترل کنند.

این روزها اغلب متخصصان بالینی رویکرد یکپارچه نگر دارند، به این صورت که بجای طرفداری از یک مدل، جنبه هایی از مدلهای گوناگون را انتخاب می کنند. سه روشی که متخصصان بالینی مدلهای گوناگون را ادغام می کنند عبارتند از: التقاط گرایی فنی، ادغام نظری و روش عوامل مشترک.

]]>