روی آوردهای نظری درباره عزت نفس
نظریه ویلیام جیمز : تحلیل ویلیام جیمز در کتاب اصول روانشناسی وی آمده است. او نتیجه گرفت که آرزوها و ارزشهای انسان نقش اصلی را در توجه به خویشتن بازی میکند. یعنی شخص پیشرفتهایی را که در رسیدن به این آرزوها دارد مورد ارزیابی قرار میدهد. اگر در رسیدن به آرزوهای خود موفق نباشد عزت نفس وی کاهش مییابد. به طور کلی ویلیام جیمز فرمول زیر را ارائه میدهد: (عزت نفس = ادعاها / موفقیتها) بر اساس این فرمول، تقسیم موفقیتها بر ادعاها، عزت نفس، نامیده میشود (کوپر اسمیت، 1967)
جیمز میگوید: همه افراد ، سعی میکنند حقارت را از خود دور کنند. او به خود اجتماعی توجه زیادی دارد و به زمینههایی مانند دوستان،همسر، خانه و خانواده بیشتر اهمیت میدهد. مثلاً اگر فردی داشتن یک همسر با شغل معلمی را برای خویش شایسته میداند، میزان موفقیت او در رسیدن به این هدف ، عزت نفس خانوادگی او رامشخص میکند (کوپر اسمیت، 1967) .
نظریه راجرز : راجرز، عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص، نسبت به ارزشمندی «خویشتن[3]» خود
میداند.
از دید راجرز ، عزت نفس ، نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجود خود است. این صفت در انسان حالت عام دارد و محدود نیست ( به نقل از شاملو، 1380).
کوپر اسمیت با به کار بردن مفاهیم و روشهای راجرز در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که کودکانی که عزت نفس بیشتری دارند، افرادی هستند که احساس اعتماد به نفس، استقلال خلاقیت و خود عمل میکنند و به راحتی تحت تأثیر و نفوذ عوامل محیط ، قرار نمیگیرند.
طبق نظر راجرز، این احساسات عزت نفس، در اثر «نیاز به توجه مثبت» دیگران به وجود میآید. نیاز به توجه مثبت دیگران در قالب بازخوردها ، برخوردهای گرم و محبت آمیز، احترام، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط و بخصوص اولیای کودک دریافت میشود.
راجرز (1961) معتقد است که کودک از همان اوان زندگی به محبت و مهربانی احتیاج دارد و اگر والدین کودک، محبت بدون قید و شرطی[4] به او بکنند، بعدها از چنان عزت نفسی برخوردار میشوند که لزومی به طرد کردن تجارب واقعی نمیبیند. لیکن اگر اولیای کودک به طور مشروط[5] ، به او محبت بکنند، کودک تجربههایی را که با خود پنداشتِ او هماهنگ نباشند، طرد و انکار میکند. به نظر راجرز ، اصل و ریشه خود پنداشت و علت تلاش درجهت حفظ ثبات و هماهنگی آن کوشش کودک برای کسب و حفظ محبت است. ( به نقل از شاملو، 1382).
نظریه جیمز مید : مید فرآیندهای سازگاری[7] با گروه اجتماعی را مهم میداند. او معتقد است که تصورات و نگرشهای شخص نقش زیادی در زندگی او دارند. این تصورات میتواند مربوط به موفقیتهای درونی[8] یا بیرونی[9] باشند. نکتهای که باید به آن توجه کرد این است که تصورات شخص ، بر اساس بازخوردی که از نظر دیگران به دست میآید تشکیل میشود. بنابراین شخص خصوصیات خود را به گونهای درک میکند که دیگران آن خصوصیات را به وی نسبت میدهند. او نتیجه گرفت عزت نفس، بر اثر انعکاس ارزیابیهای دیگران به وجود میآید. و این اجتماع است که برای افراد معیارهای زندگی را تعیین میکند. یا به عبارت دیگر نظرات دیگران در شخص درونی میشود و عزت نفس او را تشکیل میدهد ( کوپر اسمیت ، 1967).
نظریه مازلو : همه افراد، به یک ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خودشان، همچنین به عزت نفس و احترام به دیگران تمایل یا نیاز دارند. بنابراین این نیازها را میتوان در دو مجموعه فرعی طبقهبندی کرد. اول این که اینها عبارتند از اندازه تمایل به قدرت، موفقیت، کفایت، سیادت، شایستگی، اعتماد در رویارویی با جهان و استقلال و آزادی. دوم این که چیزی در ما است که میتوانیم آن را در تمایل به اعتبار یا حیثیت، شهرت و افتخار، برتری، معروفیت، توجه و اهمیت، حرمت و یا تحسین بنامیم ( مازلو، ترجمه احمد رضوانی ، 1367).
این نیازها به طور نسبی مورد تأیید آلفرد آدلر[11] و پیروانش قرار گرفته است و فروید[12] آن را تقریباً نادیده گرفته است. به هر حال امروزه اهمیت محوری آن به طور فزایندهای مورد توجه گسترده روانتحلیلگران و نیز روانشناسان بالینی قرار میگیرد.
ارضای نیاز به عزت نفس از نظر مازلو ( ترجمه رضوانی، 1367 )، به احساساتی از قبیل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد.
اما بیاعتنایی به این نیازها، موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی میشود. این احساسات به نوبه خود یا به وجود آورنده دلسردی و یأس اساسی خواهند شد و یا این که گرایشهای رواننژندانی یا جبرانی را به وجود خواهد آورد. ارزشیابی ضرورت خود بنیادی و درک این مطلب را که مردم بدون آن چقدر احساس درماندگی میکنند، میتوان به آسانی از طریق مطالعه رواننژندی ناشی از ضربه شدید روحی به دست آورد ( هیلز ، ترجمه میرزایی و همکاران ، 1376).
به نظر مازلو ، عدم ارضای نیاز به عزت نفس زمینه ساز اختلال افسردگی است. به همین دلیل فرد افسرده خود را آدم بیارزشی میداند ( شاملو ، 1380).
[1] . James, V.
[2]. Smith, C.
[3] . The self
[4] . Unconditional
[5] . Conditional
[6] . Meeth, J.
[7] . Adjustment
[8] . Internal
[9] . External
[10] . Maslow, A.H.
[11] . Adler, A.
[12] . Freud,s.
]]>