مدل تامین مالی برای جبران کمبود جریانات نقدی

سومین مدل مورد استفاده از وجوه حاصل از عرضه سهام جدید، تامین مالی کمبود جریانات نقدی عملیاتی است. انعطاف پذیری عملیات یک شرکت تا حدی به توانایی آن در دسترسی به وجوه بستگی دارد، البته با هزینه معقول و بدون روبرو شدن با موانع بازدارنده ، در این صورت شرکت با کسری نقدینگی روبرو گردد، می تواند آن را تامین کند و اگر فرصت های سرمایه گذاری پیش اید، بدون اینکه مجبور شود اقلامی از دارائی های شرکت را بفروشد و یا رد مسیر عملیاتی خود اختلالاتی را به وجود آورد، می تواند وجوه مورد نیاز خود را تامین کند. شرکتی که به منابع مالی دسترسی داشته باشد، کمتر مورد رقیبان تجاریش مورد تهدید قرار خواهد گرفت. درست برعکس، شرکتی را در نظر بگیرید که بیش از حد وام گرفته و دیگر نمی تواند به راحتی وام بگیرد، در چنین حالتی هر رقیبی می تواند به راحتی در بازار آن شرکت را بگیرد. اگر چنین شرکتی بخواهد دست به عمل متقابل بزند و در این خصوص از خود واکنش نشان دهد، باید مثلاً قیمت را بشکند یا بر هزینه تبلیغات خود بیفزاید، که در هر حال به پول بیشتری نیاز دارد. از طرفی چنین شرکتی که نه پول نقد دارد و نه می تواند وام بگیرد باید دست به انتشار سهام جدید بزند.

میلر[1] و راک[2] این وضعیت را بررسی کرده، فرض می کند سیاست هاس سرمایه گذاری و تامین مالی شرکت ثابت هستند و مدیران درباره جریانات نقدی عملیات دوره جاری اطلاعات برتری نسبت به سرمایه گذاران دارند. با فرض یکسان بودن منابع و مصارف وجوه نقد، سرمایه گذاران عرضه سهام از طرف شرکت را اینطور تفسیر می کنند که مدیران پیش بینی کرده اند که سود شرکت در حال کاهش است(Miller and Rock, 1985, p1038).

بدین ترتیب در این مدل نیز عرضه سهام جدید، از طرف سرمایه گذاران خبر بد تلقی شده و باعث کاهش قیمت سهام شرکت های عرضه کننده می گردد. بطور خلاصه مازولیس، مایرز و مجلوف پیش بینی می کنند عرضه سهام برای سرمایه گذاران اطلاعاتی درباره سطح سودهای آتی با میزان ریسک آن ها ارائه می کند،پیش بینی میلر و راک، مبتنی بر اینکه اطلاعات حاصل از عرضه سهام درباره سطوح سود می باشد، یک پیش بینی معین و خاص تری است.

مایرز مجلوف (1984) نشان داده اند، در صورتی که وجوه حاصل از عرضه سهام برای تامین مالی هزینه های سرمایه ای مورد استفاده قرار گیرد، عرضه سهام اطلاعاتی درباره ارزش دارائی های واقعی شرکت ارائه می کند. در این مدل فرض شده است ، مدیران اطلاعات بهتری درباره ارزش شرکت نسبت به سرمایه گذاران داشته و به نفع سهامداران فعلی عمل می کنند. هنگام تصمیم گیری درباره عرضه سهام و اجرای پروژه جدید، مدیران بین ارزش پروژه جدید و نقل و انتقال بالقوه ثروت میان سهامداران فعلی و جدید تعادلی برقرار کرده ، این امر به مدیران اطلاعات برتری در زمینه بیشتر یا کمتر از حد واقعی ارزشگذاری شدن شرکت  ارائه می دهد. مایرز و مجلوف بیان می کنند به همین دلیل سرمایه گذاران عرضه سهام جدید را خبر بدی تفسیر می کنند. در تصمیم گیری های بهینه در مورد سرمایه گذاری/ تامین مالی/ تقسیم سود شرکت ها در میان سایر فرضیات، فرض بر این است که سرمایه گذاران بیرونی و مدیران شرکت ها اطلاعات یکسانی درباره سود جاری شرکت و فرصت های آتی دارند.

این نوشته را هم از دست ندهید :   نکاتی درمورد دوربین مداربسته مخفی

اما اخیراً نظریه پردازان امور مالی از جمله میلر و راک (1985) این فرض را با فرض خیلی محتمل دیگر جایگزین کرده اند. فرض جدید این است که مدیران شرکت بیشتر از سرمایه گذاران بیرونی درباره وضعیت واقعی سودهای جاری شرکت اطلاع دارند،در تئوری مالی، این جایگزینی، خبرهای خوبی را به همراه دارند(Miller and Rock, 1985, pp. 1031-1032).

چون مدیران هنگامی که مایل به فروش سهام جدید هستند که پیش بینی کنند جریانات نقدی حاصل از دارائی های شرکت کمتر یا پر مخاطره تر از آن است که بازار پیش بینی کرده است. بر اساس همین تفسیر سرمایه گذاران در مقابل عرضه سهام جدید عکس العمل منفی نشان می دهند(Myers and Majluf, 1984, pp. 187-221).

از دیگر نظریه ها می توان به نظریه سلسله مراتبی روش های تامین مالی اشاره کرد. این نظریه را می توان به طور خلاصه نمود:

  • شرکت ها منابع داخلی تامین مالی را ترجیح می دهند.
  • اگر منابع خارجی تامین مالی مورد نیاز باشد، شرکت ها ابتدا مطمئن ترین اوراق بهادار را انتشار می دهند. بر این اساس، شرکت ها ابتدا از بدهی، سپس در صورت امکان از اوراق بهادار دو رگه مانند اوراق قرضه قابل تبدیل و سپس به عنوان آخرین چاره از سهام برای تامین مالی استفاده می نمایند. (مایرز، 1984،ص47).

 

[1] Miller

[2] Rock

]]>