افزایش انگیزش از طریق هدفگذاری مؤثر
متأسفانه امروزه در سازمانهای خصوصی و دولتی موجود در کشور در بسیاری از موارد هدفگذاری به معنای دقیق آن مورد استفاده قرار نمیگیرد. این مسئله سبب شده است که کارکنان در بسیاری از موارد از اهداف و وظایف خود آگاهی روشنی نداشته و در موارد دیگر با یک سلسله اهدافی مواجه گردند که با شرایط و ویژگیهای خود و محیط پیرامون خود چندان سنخیت و هماهنگی وجود ندارد. لذا این امر باعث میشود که یا اهداف مشخص شده تحقق نیابند و یا از کارایی بالایی برخوردار نباشند (بزرگی، 1383).
چنگ چاین[1] (2008)، بیان داشته با توجه به چارچوب هدف گذاری گفته شده هدف گذاران باید در چارچوب فرایند هدفگذاری اصول و عواملی را مورد توجه قرار دهد تا هدفهای تعیین شده از اثربخشی و کارایی بالایی برخوردار باشند. به طور خلاصه شرایطی را که هدفگذاران برای افزایش انگیزش و عملکرد کارکنان در سازمانها باید مورد توجه قرار گیرند عبارتند از:هدفها در عین حالی که از دشواری و چالش برانگیزی قابل ملاحظهای برخوردار باشند کارکنان توانایی دستیابی به آن را داشته باشند. هدفها باید از صراحت و روشنی بالایی برخوردار باشند. حتی الامکان در قالب عبارات کمی مطرح گردند، مکانیسمهایی مانند، مشارکت در هدف گذاری، ایجاد هدفهای چالش برانگیز-در تعیین هدف مورد استفاده قرار گیرد تا بر پذیرش و تعهد کارکنان نسبت به هدف بیفزاید، هدفهای فردی باید سنخیت و هماهنگی کافی با احساس کفایت نفس و توانمندی کارکنان داشته باشد، هدفها به نحوی تعیین گردند که کارکنان احتمال تحقق آن را با توجه به شرایط و مقتضیات فردی و محیطی پذیرا باشند، برخوردهای سریع، دقیق و مطمئن پس از تحقق اهداف، اقدامات اصلاحی کارکنان را افزایش میدهد و انگیزههای درونی برای تحقق اهداف بعدی را تحریک میکند، مدیران و هدف گذاران باید عواملی که بر تحقق اهداف اثر میگذارند در فرایند هدف گذاری لحاظ کرده و حتیالامکان محدودیتها و موانع را جهت تدوین استراتژیها و راهبردهای علمی و رهنمون کننده هدایت کارکنان برای تحقق اهداف حذف کنند.
[1] .Cheng Chien
]]>